ائوروپه

ائوروپه (Europa)

Posted by:

|

On:

|

,

پیش از گفتن داستان باید گفت که کلمه ائوروپه مانند اویروپا یا همون اروپا نوشته میشه ولی تلفظ فرانسویش که در ویکی پدیای فارسی هم همینجوری اومده ائوروپه هست. این داستان، از شعری از شاعر اسکندریه ای قرن سوم، موسکوس Μόσχος، گرفته شده است، که تاکنون بهترین شرح آن است.

زئوس ائوروپه را می بیند

ایو تنها دختری نبود که به خاطر عشق زئوس شهرت جغرافیایی کسب کرد. یکی دیگر نیز وجود داشت، که به طور گسترده‌تر شناخته می‌شد – ائوروپه یا همون اروپا، دختر پادشاه سیدون Sidon. اما در حالی که ایو نیازمند به پرداخت هزینه‌های گزاف برای این تفاخر بود، اروپا بسیار خوشبخت بود. به جز چند لحظه وحشت زمانی که خودش را در حال عبور از دریاهای عمیق روی پشت یک گاو می‌یافت، او هیچ زحمتی ندید. داستان مشخص نمی‌کند هرا در آن زمان چه کاری می‌کرد، اما واضح است که او ‌هواسش نبوده و شوهرش آزاد بوده تا هر کاری که می‌خواهد انجام دهد.

در آسمان، یک صبح بهاری هنگامی که زئوس به دور خود نگاهی انداخت، ناگهان یک منظره دلنشین را دید. ائوروپه زود بیدار شده بود، مانند ایو از یک رویای آزاردهنده، تنها این بار نه از یک خدایی که او را دوست داشته بلکه از دو قاره، هر کدام به شکل یک زن، که هر کدام مدعی بودند که او را متعلق به خود می‌دانند، اشیا Asia که می‌گفت که او را زاییده و بنابراین او را دارد، و دیگری، هنوز نام ندارد، اظهار می‌کرد که زئوس دختر را به او می‌دهد.

ائوروپه به دنبال چیدن گل

بعد از بیدار شدن از این رویای عجیب که در ساعت طلوع آفتاب آمده بود، یعنی زمانی که رویاهای صادق بر  بشر می آید، اروپا تصمیم گرفت دوباره تلاش نکند که به خواب برود، بلکه همراه با دوستانش، دخترانی که در همسن او بودند و همه از خاندان های نجیب و بلند مرتبه بودند به مراتع زیبای پرگل‌ نزدیک دریا بروند. اینجا مکان ملاقات مورد علاقه آن‌ها بود، جایی که بخواهند برقصند یا بدن‌های سفید خود را در رودخانه بشویند یا گل‌ها را جمع کنند.

اینبار همه آن‌ها سبدی آورده بودند، چون می‌دانستند که گل‌ها در حال حاضر در بهترین شکل خود هستند. سبد ائوروپه از طلا بود، با طرح‌هایی که عجیب به نظر می‌رسیدند و داستان ایو را نشان می‌داد، سفرهای او به شکل گاو، مرگ آرگوس و زئوس که با دست الهی خود او را لمس می‌کرد و او را به زنی تبدیل می‌کرد.

همانطور که می‌توان حدس زد، یک سبد شگفت آور بود که شایسته است بر آن خیره شد، و توسط صنعتگر الهی اولمپ، هفائستوس، ساخته شده بود. گلهایی نیز به همان زیبایی وجود داشتند که سبد را پر کنند، نرگس و گل زعفران و بنفشه و زعفران زرد، و بی‌شک پرنورترین آن‌ها، گل رز وحشی.

 دختران با خوشحالی آن‌ها را جمع می کردند، به این طرف و انطرف مرتع می‌رفتند، هر کدام از دختران زیباترین در میان زیباترین بودند؛ اما با این وجود، ائوروپه مانند خدای عشق در میان آن‌ها می‌تابید.

تیر عشق به قلب زئوس می خورد

و همین الهه ی عشق بود که باعث وقوع اتفاقات بعدی شد. هنگامی که زئوس در آسمان منظره زیبا را تماشا می‌کرد، الهه ی عشق که تنها می‌تواند زئوس را شکست دهد – همراه با پسرش کوپیدو – یکی از تیرهای خود را به قلب زئوس شلیک کرد، و در همان لحظه او به شدت عاشق اروپا شد.

حتی اگر هرا دور باشد، او فکر کرد که مناسب است محتاطانه عمل کند، و قبل از ظاهر شدن به اروپا، خودش را به یک گاو تبدیل کرد. نه این‌طور که ممکن است در یک انبار یا در مرتع دیده شود، بلکه یکی از زیباترین گاوها، رنگ قهوه‌ای روشن، با یک حلقه نقره‌ای در پیشانی و شاخ‌هایی شبیه به هلال ماه نو. او به نظر می‌رسید آرام و زیبا بود، به طوری که دختران از آمدن او نترسیدند، بلکه اطراف او را گرد آمدند تا او را نوازش دهند.

زیرا قطعاً او ما را بر پشت خود می‌برد، او ملایم و دوست‌داشتنی و مهربان به نظر می‌رسد. او مانند یک گاو نیست، بلکه مانند یک مرد خوب و واقعی ست، تنها اینکه نمی‌تواند صحبت کند.

سفر ائوروپه آغاز می گردد

ائوروپه خندان روی پشت او نشست، اما دیگران، هر چند که سریع به او پیوستند، فرصتی نداشتند. گاو پرش کرد و با سرعت کامل به ساحل دریا رسید و روی آبهای گسترده روان شد. هنگامی که او می‌رفت، امواج جلوی او صاف می‌شدند و یک جمع بزرگ از عمق بلند برخاست و همراه با او شد – الهه‌های عجیب دریا، نرئید‌ها که بر دلفین‌ها سوار بودند، و تریتون‌هایی که در شیپورهای خود را میدمیدند، و خود فرمانروای بزرگ دریا، برادر خود زئوس نیز.

 اروپا، همان‌قدر که از موجودات شگفت‌انگیزی که می‌دید و آب‌های حرکت‌کننده اطراف می‌ترسید، با یک دست به شاخ بزرگ گاو چسبید و با دست دیگر لباس بنفش خود را بالا گرفته بود تا خشک نگه دارد.

ائوروپه اعتقاد نداشت که این یک گاو معمولی باشد، بلکه قطعاً یک موجود الهی، پس به او توسل کرد و از او خواست تا او را در یک مکان عجیب و غریب تنها نگذارد. گاو به او پاسخ داد و نشان داد که او درست حدس زده است که او چه چیزی است. و به وی گفت که او دلیلی برای ترس ندارد.

کرت سرزمین ائوروپه می شود

 او زئوس است، بزرگترین خدایان، و همه چیزی که او انجام می‌دهد، از عشق به اوست. زئوس داشت دختر را به کرت، جزیرهٔ خود، که مادرش او را از کرونوس مخفی کرده بود، می‌برد و در آنجا او پسرانی با شکوه را خواهد داشت که با قدرت سلطنتی شان بر همه مردم روی زمین حکومت خواهند کرد.

همه چیز به طور طبیعی، همانطور که زئوس گفته بود، اتفاق افتاد. کرت از دور نمایان شد؛ آن‌ها روی زمین فرود آمدند، و فصول Seasons ، نگهبانان دروازهٔ المپ، آنجا  را برای روز عروسی‌اش تزیین کردند. پسران ائوروپه مردان مشهوری بودند، نه فقط در این دنیا بلکه در دنیای پس از مرگ نیز – به طوری که دو تای آن‌ها، مینوس و رادامانتوس، به خاطر عدالتشان در زمین به عنوان قضات مردگان برگزیده شده‌اند. اما نام خود او همچنان مشهورترین نام است.

برای دسترسی به اپیزود های پادکست تحوت به این لینک مراجعه فرمایید.

برای خواندن سایر داستان ها از اساطیر یونان روی این لینک کلیک نمایید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *