سیرسه داستان بازگویی شدهای از افسانهی پری دریایی همنام در اساطیر یونان است؛ دختر جاودانهی هلیوس، خدای خورشید تایتانها، و پرسه، یکی از نیادها (پریهای آب). کسانی که با اساطیر یونانی آشنایی دارند، او را در داستانهای بسیاری خواهند شناخت، معروفترین آنها اودیسه، جایی که او بهعنوان جادوگری که مردان را به خوک تبدیل میکند، معرفی شده است.
در افسانههای سنتی، سیرسه چیزی بیش از یک شخصیت فرعی، مرموز و محدود نیست.
روایتی مدرن از اساطیر یونان
اما داستان مدلین میلر این روایت را تغییر میدهد و بر سیرسه تمرکز میکند، به او پیشینهای غنی و شخصیتی تحولیافته میدهد. سیرسه، که بهعنوان پایینترین و کمارزشترین فرزند هلیوس به دنیا آمده، توسط خانوادهاش مورد آزار قرار میگیرد و از سوی خدایان نادیده گرفته میشود. او در طول تنبیه پرومته با او ملاقات میکند و با مهربانی به او رفتار میکند، و از او دلبستگیای پر از احترام به انسانها میآموزد. وقتی سیرسه عاشق یک انسان فانی به نام گلاوکوس میشود، برای اولین بار قدرتهای جادوگریاش را کشف میکند و او را به یک خدا تبدیل میکند. اما پس از جاودانه شدن، گلاوکوس او را رها کرده و به سراغ یک پری زیباتر میرود – و سیرسه، در خشم خود، آن پری، سیلا، را به هیولایی دریایی و چندسر تبدیل میکند.
پس از اعتراف به کاری که انجام داده، سیرسه توسط خدایان به جزیرهی آیایا تبعید میشود. در تبعید، سیرسه قدرت میگیرد، گسترهی جادوگریاش را میآموزد و از یک پری دریایی پناهجو به الههای توانمند و مستقل تبدیل میشود. او در این مسیر با داستانها و شخصیتهای معروفی مواجه میشود: مینوتور، ایکاروس و دایدالوس، آریادنه، جیسون و مدیا، هرمس، آتنا – فقط به چند مورد اشاره کنیم.
سیرسه، ملوانانی را که به جزیرهاش میرسند، نه بهخاطر تنفر از مردان یا از سر کسالت، بلکه از سر دفاع از خود، پس از آنکه توسط مردانی که به آنها پناه داده بود، مورد تجاوز قرار گرفت، به خوک تبدیل میکند.
او سرانجام با اودیسه ملاقات کرده و عاشق او میشود، یک سال به او و خدمهاش پناه میدهد و در نهایت صاحب فرزندی به نام تلگونس میشود. در مقام یک مادر است که سیرسه به قدرتمندترین، و در عین حال انسانیترین حالت خود میرسد: ناامید و بیچاره از گریههای فرزندش، اما مصممتر از هر چیز برای محافظت از او، به هر قیمتی که باشد.
دیدگاهتان را بنویسید