خدایان یونان

خدایان یونان در اساطیر

“یونانی‌ها اعتقاد نداشتند که خدایان یونان جهان را آفریده‌اند. بلکه برعکس: جهان خدایان را آفریده. پیش از وجود خداها، آسمان و زمین شکل گرفته بودند. آن‌ها والدین اولیه بودند. تایتان‌ها فرزندان آن‌ها بودند و خداها نوه‌هایشان.”

تایتان ها

تایتان‌ها، که اغلب به عنوان خدایان پیر نامیده می‌شوند، برای دوران‌های نامعلومی در جهان در برترین جایگاه قرار داشتند. آن‌ها اندازه بزرگی داشتند و قدرتی باورنکردنی داشتند. تعداد زیادی از آن‌ها بودند، اما تنها چند نفر از آن‌ها در داستان‌های اسطوره‌ای ظاهر می‌شوند. مهم‌ترین آن‌ها کرونوس بود، که بر تایتان‌های دیگر حکومت می‌کرد تا زمانی که پسرش زئوس او را از تخت خود برکنار کرد و قدرت را به خود اختصاص داد. رومی‌ها می‌گفتند که زمانی که جوپیتر، نامی که آن‌ها برای زئوس داشتند، به تخت مسلط شد، کرونوس به ایتالیا فرار کرد و دوران طلایی را به ارمغان آورد، دوران طلایی یعنی زمانی که صلح و شادمانی حکومت می‌کرد.

از تایتان‌های قابل ذکر دیگر می توان به اوشن اشاره کرد. رودخانه‌ای که فرض میشده اطراف زمین را احاطه کرده است. به همراه همسرش تتیس؛ تایتان بعدی هایپریون، پدر خورشید، ماه و سپیده دم؛ دیگری منموزینه که به معنای حافظه است؛ بعدی تمیس، که معمولاً به عدالت ترجمه می‌شود؛ یاپتوسکه به بخاطر پسرانش اهمیت دارد، اطلس که دنیا را بر دوشش می‌کشاند، و در نهایت پرومتئوس که نجات‌دهنده بشر بود. این‌ها جز خدایان یونان قدیمی بودند که با آمدن زئوس تبعید نشدند، اما به یک جایگاه پایین‌تر درآمدند.

کوه المپ

جانشین این تایتان ها خدایان یونان کوه المپ هستند که به عنوان اولمپی‌ها شناخته می‌شدند زیرا اولمپوس خانه آن‌ها بود. اما اینکه اولمپوس چه بود، مشخص کردن آن آسان نیست. بدون شک در ابتدا اعتقاد بر آن بود که اولمپوس قله‌ی کوهی بود و با بلندترین کوه یونان، کوه اولمپوس در تسالیا در شمال شرقی یونان، هویت‌یافت. اما حتی در قدیم‌ترین شعر یونانی، یعنی ایلیاد، این ایده در حال تغییر بود. تغییر به این تفکر که المپ کوهی اسرارآمیز بالاتر از تمام کوه‌های زمین بود. در یک جایی از ایلیاد، زئوس از “نوک قله اولمپوس که صراحتا کوه هست با دیگر خدایان یونان حرف می‌زند. اما کمی جلوتر می‌گوید که اگر بخواهد می‌تواند زمین و دریا را از قله‌ای از اولمپوس آویزان کند، به طور روشن دیگر یک کوه نیست. با این وجود المپ هر چه که باشد، بهشت نیست. هومر می‌گوید که پوسیدون بر دریا حکومت می‌کند، هادس بر دنیای مردگان و زئوس حکمران آسمان‌ها ست، اما اولمپوس مشترک بین هر سه است.

هر جا که بود، راه ورود به آن از دروازه‌ی بزرگی از ابرها میگذشت که توسط سیزنزSeasons نگهبانی می‌شد.  درون آن، مسکن خدایان یونان بود، جایی که آن‌ها زندگی می‌کردند و می خوابیدند و آمبروزیا و نکتار می‌خوردند و به ساز چنگ آپولون گوش می‌دادند. این مسکنی از برکت کامل بود. هومر می‌گوید، هیچ بادی، آرامش بی‌نقص اولمپوس را لرزان نمی‌کند؛ هیچ برف یا بارانی آنجا نمی‌بارد ؛ آسمانی بی‌ابر از همه‌سوی در برابر آن گسترده می‌شود و درخشش سفید آفتاب بر دیوارهایش میتابد.

اینجا خانم همیلتون به معرفی این دوازده خدای کوه المپ میپردازه .

خدایان یونان در کوه المپ

زئوس (ژوپیتر)

زئوس و برادرانش برای تقسیم جهان قرعه کشیدند. دریا به پوسیدون و جهان زیرزمینی مردگان به هادس افتاد. زئوس حاکم اعظم شد. او پادشاه آسمان، خدای باران و جمع‌آوری ابر بود که نیزه ی وحشتناک صاعقه را در دست داشت. قدرت او بیشتر از جمع قدرت تمام خدایان دیگر بود. در ایلیاد به دیگر خدایان یونان می‌گوید: “من بزرگترینم. امتحان کنید تا بدانید. یک طناب از طلا به آسمان ببندید و همه خداها و الهه‌ها آن را بگیرید و بکشید، هرگز نتوانید بر زئوس غلبه کنید. اما اگر بخواهم شما را به پایین بکشم، آنگاه انجام می‌دهم. طناب را به قله‌ای از اولمپوس می‌بندم و همه به هوا می‌افتند، بله، خود زمین و دریا نیز.

با این حال، او نه بی‌نهایت قدرتمند بود و نه همه چیز دان. می‌توان با او مخالفت کرد و به او دروغ گفت. پوسیدون و هرا  او را در ایلیاد فریب می‌دهند. گاهی هم، از قدرت پنهان، یعنی سرنوشت، به عنوان قدرتی برتر از او یاد می‌شود. هومر هرا وادار میکند از او بپرسد که آیا میتواند انسانی را که سرنوشت برایش مرگ محکوم کرده است، نجات دهد.

همسران زئوس

او مرتبا عاشق یک زن و سپس زن دیگری می‌شود و هر نوع حیله و تزویری بکار میگیرد تا خیانت خود را از همسرش پنهان کند. در جواب این سوال که چرا چنین اعمالی به قدرتمندترین خدایان نسبت داده میشود، برخی محققان اینگونه پاسخ می دهند که زیوس ترکیبی از خدایان یونانگوناگون است. هنگامی که عبادت او به یک شهر که در آن حاکم الهی وجود داشت، گسترش می یافت، این دو به تدریج با یکدیگر تلفیق می شدند. و همسر خدای اولیه در اینجا به زیوس منتقل شد. اما نتیجه این تلفیق ناخوشایند بود و یونانیان بعدی از این رابطه‌های عاشقانه بی‌پایان خوششان نمی‌آمد.

با این حال در متون قدیمی زیوس شکوه وجلال داشت. در ایلیاد، آگاممنون دعا می‌کند: “زیوس، بزرگترین بزرگان، خدای ابر طوفان، تو که در آسمان‌ها ساکن هستی.” زئوس برای اجابت دعا نه تنها قربانیان انسانی طلب میکند، بلکه عمل درست نیز از پرستندگانش می خواهد. به ارتش یونان در تروا گفته می‌شود: “پدر زیوس هیچگاه به دروغگویان یا کسانی که قسم خود را میشکند کمک نمی‌کند.” این دو تفکر در مورد او، یعنی رئوس حقیر و رئوس بلند مرتبه، به مدت طولانی کنار هم وجود داشت. زره زئوس از فرط هیبت غیر قابل نگاه کردن بود؛ پرنده او عقاب بود، درخت او بلوط. به طوریکه اراده او را پیشگویان برگ درختان بلوط‌ در می یافتند.

هرا (یونو)

هرا همسر و خواهر زئوس بود. اقیانوس و تتیس او را بزرگ کردند. او محافظ ازدواج بود، و مخصوصا زنان تحت مراقبت او بودند. در شعر شاعران هرا جذابیت چندانی ندارد. در یک شعر از متون اولیه، او اینگونه خطاب میشود “هرا صاحب تاج و تخت زرین، ملکه در میان جاودانگان ، برتر از همه آن‌ها در زیبایی، بانوی شهیر، کسی که تمام متبرک شدگان در اولمپ او را محترم می‌دانند، همان‌طور که زئوس، پادشاه صاعقه، را محترم می‌دانند.

اما وقتی هر متنی شروع به توضیح در مورد هرا با جزئیات می‌کند، اغلب نشان می‌دهد که اصلی‌ترین کار او، تنبیه زنان زیادی است که زئوس عاشق آن‌ها شده بود، حتی زمانی که آن‌ها توسط زئوس اغفال شده بودند. برای هرا اهمیتی نداشت که هر یک از آن‌ها چقدر ناراضی بودند یا چقدر بی‌گناه. خشم بی‌رحم او همیشه همراه آن‌ها و فرزندانشان می‌شد. جنگ تروا ممکن بود با یک صلح پایان یابد، اگر هرا نفرتی نسبت به یک تروجان نداشته باشد که خدای دیگری را زیباتر از خود دانسته بود. ظلم هرا به جا ماند تا زمانی که تروا به ویرانی رفت.

در داستان در جستجوی پشم زرین، او محافظ قهرمانان و الهام‌بخش اعمال قهرمانانه بود، اما در داستان‌های دیگر نه. با این حال، او در هر خانه‌ای محترم بود. او خدایی بود که زنان متاهل برای دریافت کمک به او عبادت میکردند. ایلی ثیا، که به زنان در زایمان کمک می‌کرد، دختر او بود. گاو و طاووس حیوانات به او نسبت داده می شدند. آرگوس شهر مورد علاقه او بود.

پوزیدون (نپتون)

او حاکم دریا بود، برادر زئوس و در رتبه دوم از نظر برتری. یونانیان در هر دو طرف دریای اژه کشتی رانی میکردند و خدای دریا برای آن‌ها بسیار مهم بود. همسرش آم فیتریت، نوه‌ی اوشن بود. پوسیدون قصر باشکوهی زیر دریا داشت، اما او بیشتر در اولمپ دیده می‌شد. علاوه بر اینکه حاکم دریا بود، اولین اسب را به انسان داد و به اندازه‌ی دیگران به او احترام ‌گذاشتند میشد.

“ای پوزیدون، از موهبت تو این اسب های جوان و قدرتمند به ما رسیده است. همچنین قوانین اعماق دریا.”

طوفان و آرامش دریا نیز در دستان اوست. او فرمان داد و طوفان به پا خواست و امواج اوج گرفتند. ولی زمانی که او با ارابه طلایی‌اش روی آب‌ها میراند، آواز طوفان امواج در سکون فرو میرفت و صلح آرام بعد از چرخش نرم ویل‌هایش دنبال می‌کرد.

او به طور رایج به نام “لرزاننده زمین” شناخته می‌شد و همیشه به صورتی دیده میشد که دنبال خود نیزه سه سرش به همراه دارد و با آن هر آنچه می‌خواست منفجر میکرد. ارتباطی میان پوزیدون و گاو وجود دارد همانند ارتباط او با اسب‌ها، اما گاو با خدایان یونان دیگر نیز ارتباطی دارد.

خدایان یونان – هادس (پلوتو)

 او سومین برادر در میان خدایان یونان بود، که برای سهم خود دنیای زیرین و حکومت بر مردگان را انتخاب کرد. او همچنین با نام پلوتو (پلوتون)، خدای ثروت و فلزات گرانبها که در اعماق زمین پنهان شده بودند، شناخته می‌شد. همچنین رومی‌ها همچون یونانی‌ها او را با این نام صدا می‌کردند، اما اغلب آن را به Dis، کلمه لاتین برای ثروتمند، ترجمه می‌کردند. او یک کلاه خود معروف داشت که هر وقت که آن را بر سر می‌نهاد، نامرئی می‌شد. مواقعی کمی بودند که او از قلمرو تاریک خود بیرون می‌آمد تا از الومپ یا زمین دیدن کند، و البته به او خوش آمد گفته نمیشد. او بی‌رحم و بی شفقت ولی عادل بود؛ یک خدای وحشتناک نه شرور. همسرش پرسفونه (پروسرپینه) بود که او را از زمین برداشت و به ملکه دنیای پایین تبدیل کرد. او پادشاه مردگان بود – نه خدای مرگ. نام خدای مرگ در میان یونانی‌ها تاناتوس و در میان رومی‌ها، اورکوس نام می‌دادند.

پالاس آتنا (مینروا)

او دختر زئوس به تنهایی بود یعنی هیچ مادری او را به دنیا نیاورد. زئوس آتنا را به صورت بالغ و پوشیده از زره، از سرش بیرون آورد. در اولن شعر یعنی ایلیاد، او یک خدای جنگ بی‌رحم بود، اما در اشعار و متون دیگر فقط به دفاع از کشور و خانه اش در برابر دشمنان خارجی شهره بود. او قطعاً خدای شهر بود، محافظ زندگی تمدنی، صنایع دستی و کشاورزی؛ اختراع کننده برنج، که اولین بار اسب‌ها را برای انسان‌ها رام کرد. او عزیزترین فرزند زئوس بود تا جایی که به او اجازه حمل سپر مهیبش و صاعقه زن خود را میداد. کلمه‌ای که بیشتر برای توصیف او به کار می‌رفت “چشم خاکستری” بود، یا همان‌طور که بعضی اوقات ترجمه می‌شد، “دارای چشم براق‌”. از میان سه الهه ی باکره، او رئیس بود و به عنوان دوشیزه، پارتنوس خوانده می‌شد. معبد او نیز پارتنون نام داشت. در شعرهای بعدی او نماد دانش، عقل و خلوص بود. آتن شهر ویژه‌اش بود؛ زیتون که توسط او ایجاد شده بود، درخت وی بود و جغد پرنده‌اش.

فوئبوس آپولو

پسر زئوس و لتو (لاتونا)، در جزیره کوچک دلوس متولد شد. او  “به عنوان یونانی ترین خدایان” توصیف شده است. او شخصیت زیبایی در شعر یونانی است، موزیسینی استاد که با نواختن چنگ طلایی‌اش المپ را محسور میکند؛ او همچنین دارنده کمان نقره‌ای، خدای کمان‌باز و درمان کننده نامیده می شود، خدایی که اولین بار مردمان را به هنر درمان آموخت. حتی بیشتر از این صفات خوب و زیبا، او خدای نور است، کسی که هیچ تاریکی در او نیست، و بنابراین او خدای حقیقت است. هیچ سخن دروغینی بر لبان او نمی غلتد.

دلفی، در دامنه کوه سر به فلک کشیده پارناسوس، جایی که معبد اَپولو بود، نقش مهمی در اسطوره‌شناسی داشت. کاستالیا چشمه مقدس آن بود؛ کفیسوس رود آن بود. این محل به عنوان مرکز جهان شناخته می‌شد، بنابراین بسیاری از زائران از کشورهای خارجی و همچنین یونان به آن می‌آمدند. هیچ مکان مقدس دیگری با آن قابل مقایسه نبود. پاسخ به سوالاتی که از طرف پرستندگان مضطرب و جوینده حقیقت پرسیده می‌شد، توسط یک راهبه داده می‌شد که پیش از حرف زدن نئشه می‌شد. این وضعیت نئشگی از بخاری ناشی می‌شد که از یک شکاف عمیق در صخره‌ای که صندلی او روی آن قرار داشت بیرون می آمد.

آپولو در دلوس

اپولو به خاطر دلوس، جزیره تولدش، به عنوان دلیان از دلوس نامیده می‌شد، و به دلیل کشتن مار، پایتون، که یک‌بار در غارهای پارناسوس زندگی می‌کرد، به عنوان پای ثیا شناخته می‌شد. این مار یک هیولای وحشتناک بود و رقابت سختی بود، اما در نهایت تیر پرقدرت خدا پیروزی را رغم میزند. نام دیگری که بسیار به او داده می‌شد “لیسیا” بود، به معنای خدای گرگ، خدای نور، و خدای لیسیا. در ایلیاد او به عنوان “اسمینتیایی” نامیده شده است، یعنی خدای موش، اما اینکه به دلیل حفاظت از موش‌ها یا نابودی آنهاست، کسی نمی‌داند. اغلب او همچنین خدای خورشید‌ بود. نام او فوئیبوس به معنای “درخشان” یا “تابان” است. با این حال، دقیق‌تر خدای خورشید‌ هلیوس بود، فرزند هیپریون تایتان.

اپولو در دلفی قدرتی کاملاً خیرخواه بود، یک پیوند مستقیم بین خدایان و انسان‌ها، راهنمایی مردم برای شناخت اراده الهی، و نشان دهنده نحوه مصالحه با خدایان؛ همچنین، طهارت‌بخش، قادر به تمیز کردن حتی آنانی که با خون اقوام خود لکه‌دار شده‌اند. با این حال، چند داستان از او وجود دارد که او را بی‌رحم و ظالم نشان می‌دهند. در او، مانند همه خدایان یونان ، دو وجهه درون او در حال جنگ بودند: یکی وجه  اولیه یعنی زمخت و خام و دیگری وجه موخر تر یعنی زیبایی و شاعرانگی. در او فقط کمی از وجه اولیه باقی مانده است. درخت غار یا برگ بو درخت وی بود. بسیاری از موجودات به او وقف شده بودند از جمله دلفین و کلاغ.

خدایان یونان – آرتمیس (دیانا)

همچنین به سینتیا نیز معروف بود، به خاطر محل تولدش، کوه سینتوس در دلوس. خواهر دوقلوی اَپولو، دختر زئوس و لتو. او یکی از سه خدای دختر اُلمپ بود: – افرودیت طلایی که همه آفریدگان را با عشق منقلب می کند، ولی نمی‌تواند سه قلب را به دام اندازد: دوشیزه وستا، آتنا چشمان خاکستری که تنها به جنگ و هنرهای صنعتگران اهمیت می‌دهد و آرتمیس، عاشق جنگل‌ها و شکارگر حیوانات در کوهستان.

او بانوی موجودات وحشی بود، خدایی که رئیس شکارچیان بود که یک مأموریت عجیب برای یک زن است. مانند یک شکارچی خوب، او مراقب جوانان بود و تلاش می‌کرد تا جوانان را حفظ کند؛ او “محافظ جوانان ” در همه‌جا بود. با این حال، با یکی از آن تضادهای شگفت‌انگیز که در اسطوره‌ها رایج است، او جلوی اردوی یونانی‌ها را از رفتن به تروآ نگه داشت تا زمانی که آن‌ها یک دختر را به او قربانی کنند. در بسیاری از داستان‌های دیگر، او خشن و انتقام‌جو است. از طرف دیگر، وقتی زنان به مرگ سریع و بی دردی می‌مردند، گمان می‌رفت که توسط تیرهای نقره‌ای او کشته شده‌اند.

آپولو و آرتمیس

همانطور که آپولو خدای خورشید بود، آرتمیس یعنی خواهرش خدای ماه بود، نام‌های دیگر او فوئبه و سلنه (لونا در لاتین) بود البته هیچ یک از این نام‌ها در اصل متعلق به او نبود. فوئبه یک تایتان بود، یکی از خدایان یونان قدیمی‌تر. همچنین سلنه – یک ایزدبانوی ماه که با اپولو ارتباطی نداشت. او خواهر هلیوس بود، خورشیدخدا که با اپولو اشتباه شده بود.

در شاعران متاخر تر، آرتمیس با هکاته ارتباط داده می‌شود. او “خدای با سه شکل” است، سلنه در آسمان، آرتمیس در زمین، هکاته در جهان پایینی و در جهان بالا زمانی که تاریکی فراگرفته شود. هکاته خدای تاریکی ماه نو بود، شب‌های سیاهی که ماه پنهان می‌شود. او با اعمال تاریکی ارتباط داشت، خدای راه‌های متقاطع که شناخته می شوند به عنوان مکانهای ارواح شیطان ادویی. یک الهه وحشتناک، هکاته جهنمی، قدرتمند برای شکستن هر چیزی سرسخت. گوش کن! گوش کن! سگ‌هایش در اطراف شهر عوعو میکنند. در جایی که سه جاده به هم می‌رسند، او ایستاده است.

این یک تحول عجیب است از شکارچی زیبایی که در جنگل می‌دود، از ماهی که با نورش همه چیز را زیبا می‌کند، از خدای دوشیزه پاک برای آنان که قلب پاک دارند و می‌توانند برگ‌ها و میوه‌ها و گل‌ها را بچینند. اما آن‌ها که پاکی ندارند، هرگز. به وضوح نامطمئنی بین خیر و شر که در بقیه خدایان یونان نیز دیده میشه در او به شدت نمایان است . سرو درخت وقف او بود؛ و تمام حیوانات وحشی، اما به ویژه گوزن‌ها

خدایان یونان – آفرودیت (ونوس)

خدای عشق و زیبایی، که همه را، خدایان یونان و انسان‌ها را به خوبی فریب می‌دهد؛ خدای خنده‌دوست که به شیرینی یا به سرزنش می‌خندد به آنهایی که با تزویرهایش بر آنان پیروز شده‌اند؛ خدایی که جذابیتی غیرقابل مقاومت دارد و حتی عقل هوشمندان را هم می‌دزدد. او دختر زئوس و دیونه در ایلیاد است، اما در شعرهای موخرتر گفته شده است که از کف آب دریا به وجود آمده و نامش به معنای “خوراک” بوده‌است. Aphros به معنای خوراک در یونانی است. این تولد دریایی در نزدیکی کیترا اتفاق افتاد، از جایی که به قبرس میرسد. هر دو جزیره بعد از آن وقف به او شدند، و اغلب به عنوان کیتریا یا قبرسی همانند نام اصلی‌اش خطاب می‌شد.

 رومی‌ها نیز به همین شیوه درباره‌ این الهه نوشتند. با او، زیبایی آمده است. بادها پیش از او می‌گریزند به همراه ابرهای تاریک؛ گل‌های شیرین زمین را تزئین می‌کنند؛ موج‌های دریا می‌خندند؛ او در نور درخشان حرکت می‌کند. بدون او، هیچ شادی و زیبایی در هیچ‌جایی وجود ندارد. این تصویری است که شاعران بیشتر دوست دارند از او نقاشی کنند

اما او طرف دیگری نیز داشت. طبیعی بود که در ایلیاد، جایی که موضوع جنگ قهرمانان است، او شخصیتی شکست خورده باشد. او در آنجا یک موجود نرم و ضعیف است که یک انسان فانی نیاز نیست که از حمله او بترسد. در شعرهای بعدی معمولاً به عنوان خائن و پست و کینه‌توز نشان داده می‌شود، که قدرت مرگبار و ویرانگر را بر مردان دارد. در بیشتر داستان‌ها همسر هفایستوس (ولکان)، خدای لنگ و زشت صنعت بود. درخت او مرتا بود؛ پرنده‌اش کبوتر – گاهی هم گنجشک و قوی سیاه.

هرمس (مرکوری)

پدرش زئوس بود و مایا، دختر اطلس، مادرش بود. به دلیل یک مجسمه بسیار محبوب، ظاهر او برای ما بیشتر آشنا است تا ظاهر هر خدای دیگری. او زیبا و سریع در حرکت بود. بر پاهایش کفش‌هایی بال‌دار بود؛ بال‌ها هم روی کلاه لبه کوتاهش بودند، و هم روی عصای جادویی اش، کادوسئوس. او فرستاده‌ی زئوس بود، که “مثل تفکر برای انجام دستوراتش پرمی‌زند.” از تمام خدایان، او زبردست‌ترین و حیله‌گر‌ترین بود؛ در واقع او دزدی ماهر بود، که قبل از اینکه یک روزه شود، به حرفه‌اش روی آورده بود. نوزاد در سحرگاه به دنیا آمد، و پیش از آنکه شب فرو رود، او گله‌های اَپولو را دزدیده بود.

زئوس او را مجبور به بازگرداندن گله‌ها کرد، و او با ارائه چنگ که به تازگی اختراع کرده بود و آن را از پوست خرگوشی ساخته بود، آمرزش و بخشش اَپولو را به دست آورد. شاید ارتباطی بین این داستان بسیار زودهنگام او و اینکه او خدای بازرگانی و بازار و محافظ تاجران بود، وجود داشته باشد. در تضاد عجیب با این ایده از او، او نیز راهنمای جدی مردگان، رسول الهی بود که روح‌ها را به خانهٔ آخرشان هدایت می‌کرد. او بیشتر از هر خدای دیگر در داستان‌های اسطوره‌ای ظاهر شده است.

خدایان یونان – آرس (مارس)

خدای جنگ، پسر زئوس و هرا که هر دوی آنها، آنطور که هومر می‌گوید، از او نفرت داشتند. در واقع، او در کل متن ایلیاد، با اینکه شعر جنگی است، نفرت‌انگیز نماینده میشود. گاهی اوقات قهرمانان “به لذت جنگ آرس شادمانی می‌کنند”، اما بسیار بیشتر در فرار از “خشم خدای بی‌رحم” خودشان شادمان می‌شوند. هومر او را قاتل، آغشته به خون، لعنت شده از طرف فانیان، و عجیب‌ و ترسو، می‌نامد که وقتی زخمی می‌شود با درد فریاد می‌زند و فرار می‌کند. اما او یک ارتش از همراهان در میدان جنگ دارد که به هر جنگجویی اعتماد به نفس میدهد. خواهر او، اریس Eris، که به معنای نزاع است، و  پسرش strife ستیزه است. الهه ی جنگ، انیو، – در لاتین بلونا، – کنار او قدم می‌زند، و همراه با او ترور و پنیک و ترمبلینگ است. زمانی که آنها حرکت می‌کنند، صدای فریاد پشت سرشان بلند می شود و زمین به خون آعشته می‌شود.

رومی‌ها بیشتر از یونانیان، مارس را دوست داشتند. او برای آن‌ها هرگز همان خدای ناراحت و ضعیف ایلیاد نبود، بلکه باشکوه در زره درخشان، سهمناک و شکست ناپذیر بود.

سرود قهرمانانه بزرگ لاتین، انئید، جنگجویان به خاطر فرار از دستش خوشحالی نمیکنند؛ بلکه شادی می‌کنند از اینکه می‌بینند که در “نبرد با مارس” خواهند مرد. آنها “به مرگ افتخارآفرین سرو دست میشکنند” و آن را “شیرین می‌یابند که در جنگ بمیرند.

نقش آرس در اساطیر

آرس در اسطوره‌شناسی کمترین نقشی را دارد. در یک داستان او عاشق آفرودیت است و ، مورد تحقیر المپی‌ها توسط شوهر آفرودیت، یعنی هفایستوس قرار می‌گیرد؛ اما در بیشتر موارد، او فقط نماد جنگ است. او شخصیت متمایزی مانند هرمس یا هرا یا اپولو ندارد. او شهری نداشت که در آن عبادت شود. یونانی‌ها به طور کلی می‌گفتند که او از تراکیا، خانهٔ مردمی خشن و وحشی در شمال شرق یونان، می‌آید.

به طور مناسب، پرندهٔ او کرکس است. انتخاب سگ به عنوان حیوان او اشتباه بوده است.

هفائستوس (وولکان)

خدای آتش، گاهی گفته می‌شود که فرزند زئوس و هراست، گاهی هم فقط فرزند هرا، که او را به انتقام آورد به دنیا، زیرا زئوس آتنا را به دنیا آورد. در میان ایزدان و ایزدبانوان بسیار زیبا تنها همین هفائستوس بود که زشت بود. او همچنین لنگ بود. در یک جای ایلیاد او می‌گوید که مادر بی‌شرمش، زمانی که دید که او ناقص به دنیا آمد، او را از بهشت بیرون انداخت؛ در جای دیگر او اعلام می‌کند که زئوس این کار را کرد، عصبانی از او بخاطر اینکه از هرا دفاع کرده بوده. این داستان دوم معروف‌تر است، به دلیل متن معروف میلتون: “مولسیبر (همان نام هفائستوس منتهی در میان رومیان)توسط زئوس خشمگین کاملاً از بالای دیوارها پرت شد؛ از صبح تا نیمه‌روز، از نیمه‌روز تا غروب، یک روز تابستانی، و با غروب آفتاب مثل یک ستاره سقوط کرد، روی لمنوس، جزیره ایجیایی.

این رویدادها فرض می‌شود که در گذشته بسیار دور رخ داده باشند. اما در هومر، او در خطر اخراج شدن از اولمپ نیست؛ او در آنجا بسیار مورد احترام است، چرا که او صنعتگر خدایان است و آهنگر آنهاست، که مسکن و تزئینات آنها را همچنین اسلحه‌هایشان را می‌سازد. در کارگاه او دستیاران زنی دارد که او آن‌ها را از طلا ساخته است که قادر به حرکت هستند و به او در کارش کمک می‌کنند. در شاعران بعدی، کارگاه او اغلب گفته می‌شود که زیر این یا آن آتشفشان است و منجر به آثار آتشفشانی می‌شود.

همسران هفائستوس

همسر او یکی از سه زیبارویان در ایلیاد است، که در هسیود آگلایا نامیده می‌شود؛ در اودیسه او آفرودیت است. او خدایی مهربان و صلح‌طلب بود، در زمین هم مثل المپ محبوب بود. همراه با آتنا، او در زندگی شهری اهمیت داشت. این دو نیز حامیان صنایع دستی، هنرهایی که همراه با کشاورزی پایهٔ تمدن هستند، بودند؛ او حامی آهنگران و بافندگان بود. زمانی که کودکان به‌صورت رسمی به سازمان شهری پذیرفته می‌شدند، خدای این مراسم هفائستوس بود.

هستیا (وستا)

او خواهر زئوس بود، و مانند آتنا و آرتمیس، یک خدای دختر باکره بود. او شخصیت مجزا و نقشی در افسانه‌ها نداشت. او خدای اجاق و نماد خانه بود، خدایی که اطراف هر کودک تازه‌متولد باید قرار میگرفت قبل از اینکه بتواند به خانواده پذیرفته شود. هر وعده غذایی با یک پیشکشی به او شروع شد و پایان می‌یافت.

هستیا، در مسکن‌ همه انسان‌ها و فانیان – بالاترین افتخار از آن توست، شراب شیرین به تو پیشکش می‌شود –  شراب در اول و در آخر جشن، به درستی برای تو ریخته شده. هرگز بدون تو، خدایان یا انسان‌ها نمی‌توانند ضیافت برگزار کنند.

در هر شهر یک اجاق پابلیک و عمومی به هستیا وقف شده بود ، جایی که آتش را هرگز نمی‌گذاشتند خاموش شود. اگر یک شهر دید یا یک مستعمره باید بنیان‌گذاری شود، مهاجمان مجمر هایی از آتش اجاق شهر مادر را با خود به همراه می‌آوردند تا آتش اجاق شهر جدید را روشن کنند. در رم، آتش او توسط شش دختر باکره که وستال نامیده می‌شدند، مراقبت می‌شد.

این مقاله بر اساس کتاب اسطوره شناسی ادیت همیلتون نوشته شده که توضیح این کتاب را در مقاله اسطوره یونان بر اساس کتاب ادیت همیلتون میتوانید مطالعه کنید.
اپیزود این مقاله را در اکست و دیگر پادگیر ها بشنوید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *