من کسی را نمیشناسم که هرگز تنبیه نشده باشد. همهی ما در مقطعی از زندگیمان با نوعی مجازات مواجه شدهایم. اما برای برخی، مجازاتها وحشتناکتر از حد تصور بودهاند. اساطیر یونان نیز از این قاعده مستثنا نیست. خدایان اغلب مهربان هستند، اما برخی انسانها کاری کردند که خدایان خشمگین شوند و در نتیجه، بدترین مجازاتها در جهنم در اساطیر یونان را دریافت کردند.
ایکسیون (Ixion)
ایکسیون مردی بسیار پلید بود. او آنقدر شرور بود که اتاقی سوزان ساخت و آن را مانند یک اتاق عادی در خانهاش تزئین کرد. روزی پدرزنش، تئونیوس را به خانهاش دعوت کرد و آن اتاق را در اختیارش گذاشت. نیمهشب، اتاق به جهنمی سوزان تبدیل شد و تئونیوس را زنده زنده سوزاند. فریادهای وحشتناک او باعث شدند ایکسیون از کارش پشیمان شود. زئوس با ترحم، او را به ضیافتی در المپوس دعوت کرد، جایی که او در کنار خدایان نشست. اما ایکسیون مجذوب زیبایی هرا شد و بیشرمانه پاهایش را لمس کرد. هرا ماجرا را به شوهرش زئوس گفت. این بیاحترامی بخشودنی نبود. زئوس او را با صاعقهای زد و به تارتاروس انداخت. مجازات او چرخ آتشی بود که با مارها بسته شده بود و تا ابد در جهنم میچرخید.
تانتالوس (Tantalus)
تانتالوس پادشاه فریگیا و پسر زئوس بود، اما این نسب باعث نشد از بدترین مجازات در اساطیر یونان نجات یابد. او تشنه قدرت و بسیار خودخواه بود. با اینکه اغلب به ضیافتهای خدایان دعوت میشد، یک روز در طمع جاودانگی، نکتار و آمبروزیا (خوراک خدایان) را دزدید. زئوس او را به دریاچهای پرتاب کرد و او را محکوم کرد تا همیشه گرسنه و تشنه بماند. با وجود اینکه آب تا گردنش بود و درختان میوه در اطرافش بودند، هر بار که میخواست آب بنوشد، آب پایین میرفت، و هر وقت دست دراز میکرد تا میوه بچیند، شاخهها دورتر میشدند. او تا ابد در عذاب گرسنگی و تشنگی باقی ماند.
سیزیف (Sisyphus)
سیزیف پادشاه کورینت بود و آنقدر زیرک بود که حتی توانست تاناتوس (خدای مرگ) را فریب دهد. او با تملق و هدایایی، تاناتوس را گمراه کرد و او را در بند انداخت. با نبود تاناتوس، مردم دیگر نمیمردند. این باعث خشم هادس و آرس شد. آنها به قلمرو سیزیف حمله کردند، تاناتوس را آزاد کردند و سیزیف را به تارتاروس بردند. مجازات او این بود که تا ابد سنگی بزرگ را به بالای کوهی بغلتاند، اما هر بار که به قله میرسید، سنگ به پایین میغلتید و مجبور بود از نو آغاز کند.
ارسیکتون (Erysichthon)
ارِسیکتون پادشاه تسالی، مردی کفرگو و بیباور به خدایان بود. برای گسترش قدرت خود، شروع به قطع درختان مقدس کرد که جانهای درایاد (پریهای جنگل) در آنها زندگی میکردند. هنگامی که تبرش را بر درختی زد، خون از درخت جاری شد. دمتر (الهه کشاورزی) خشمگین شد و الهه گرسنگی را بر او فرستاد. از آن پس، ارِسیکتون دیگر نتوانست گرسنگیاش را مهار کند. او همه چیز را خورد، حتی دخترش را فروخت تا غذا بخرد و در نهایت، در تنهایی و فلاکت، خود را خورد تا زمانی که چیزی از او باقی نماند.
کلونیا (Chelone)
وی یک نیمف (پری کوهستانی) بود و اگر قرار بود تنبلترین موجود عالم انتخاب شود، او گزینه اول بود. وقتی زئوس و هرا تصمیم به ازدواج گرفتند، هرمس مامور شد همه موجودات زمینی را به جشن دعوت کند. همه آمدند جز کلونیا. زئوس دوباره او را فراخواند و این بار با قدمهای آهسته به سمت المپوس آمد، اما پیش از رسیدن او، جشن به پایان رسیده بود. زئوس از بیادبیاش خشمگین شد و هرمس او را نفرین کرد: «تو تنبل و بیاعتنایی به خدایان هستی. از این پس همیشه خانهات را با خود حمل خواهی کرد.» کلونیا به لاکپشت تبدیل شد.
پرومتئوس (Prometheus)
پرومتئوس تایتانی بود که وظیفه ساخت حیوانات و انسان را داشت. او همه مهارتها را به حیوانات داد و چیزی برای انسان باقی نماند. پس آتش را از آسمان دزدید و به انسانها داد تا برتری یابند. این کار زئوس را خشمگین کرد. او پرومتئوس را به قله قفقاز زنجیر کرد، جایی که عقابی هر روز جگرش را میخورد. جگر پرومتئوس بازسازی میشد و فردا دوباره طعمه میشد. این چرخه بیپایان ۳۰ هزار سال ادامه داشت.
داناویدها (Danaïdes)
داناویدها دختران داناتوس بودند. او ۵۰ دختر داشت و برادرش اژیپتوس ۵۰ پسر. برای اتحاد خانوادگی، ازدواج میان آنها پیشنهاد شد اما داناوس مخالفت کرد و فرار کرد. پسران اژیپتوس آنها را تعقیب کرده و مجبور به ازدواج کردند. داناوس به دخترانش گفت شوهرانشان را در شب ازدواج بکشند. همه اطاعت کردند و سرها را در باتلاق هیدرای لرنایی انداختند. مجازات آنها در دنیای مردگان این بود که باید کوزهای بدون ته را با آب پر کنند؛ کاری که هرگز به پایان نمیرسد.
برای دسترسی به اپیزود های پادکست تحوت به این لینک مراجعه فرمایید.
برای خواندن سایر داستان ها از اساطیر یونان روی این لینک کلیک نمایید.
دیدگاهتان را بنویسید