اسطوره یونان

مقدمه ای از اسطوره شناسی یونان

گمان می شود که نقش اسطوره یونان و رومی این است که به ما نشان دهند نژاد انسان در گذشته های دور چگونه فکر و احساس می‌کرد. بر اساس این نظریه ما می‌توانیم مسیری از انسان متمدن کنونی که از طبیعت دور است، به انسانی که در همراهی نزدیک با طبیعت زندگی می‌کرد را دنبال کنیم؛ و جذابیت واقعی اسطوره‌ها این است که ما را به زمانی که جهان جوان بود و مردم ارتباطی با زمین، درختان، دریا و گلها و تپه‌ها داشتند یعنی برخلاف چیزی که خودمان می‌توانیم احساس کنیم، هدایت می‌کنند.

مقدمه ای بر اسطوره شناسی کلاسیک

گمان می شود که نقش اسطوره‌های یونانی و رومی این است که به ما نشان دهند نژاد انسان در گذشته های دور چگونه فکر و احساس می‌کرد. بر اساس این نظریه ما می‌توانیم مسیری از انسان متمدن کنونی که از طبیعت دور است، به انسانی که در همراهی نزدیک با طبیعت زندگی می‌کرد را دنبال کنیم؛ و جذابیت واقعی اسطوره‌ها این است که ما را به زمانی که جهان جوان بود و مردم ارتباطی با زمین، درختان، دریا و گلها و تپه‌ها داشتند یعنی برخلاف چیزی که خودمان می‌توانیم احساس کنیم، هدایت می‌کنند.
در آن زمان تفاوت کمی بین واقعیت و غیر واقعی وجود داشته است. تخیل به شدت زنده بود و توسط عقل کنترل نمی‌شد، به طوری که هر کسی در جنگل ممکن بود نیمف یا حوری ببیند که از لابلای درختان می‌گذرد یا کسی که خم شده روی برکه تمیز تا آب بنوشد یک نایاد (یکی از سه دسته حوری های آب که مربوط به آب شیرین بوده) را می‌بیند. بازگشت به این وضعیت خوشایند توسط نویسنده‌ هایی که به اسطوره‌های کلاسیک اشاره می‌کنند و حتی بیشتر توسط شاعران ارائه شده است. در آن زمان بسیار دور، انسان اولیه می‌توانست صحنه ای که پروتئوس از دریا برمی‌خیزد را ببیند؛ یا صدای ترایتون که در شیپور خود میدمد را بشنود.

اما توجه بسیار مختصری به روش‌های مردمان بدون تمدن چه آنکه امروز در گینه نو زندگی میکنه یا آنکه در دوران‌های دور در جنگل‌های تاریخی میزیسته کافی است تا این حباب عاشقانه را بتراکند. هیچ چیز واضح‌تر از این حقیقت نیست که انسان اولیه، ، هیچگاه موجودی نبوده که جهان خود را با خیالات درخشان و صحنه های دوست‌داشتنی پر کند. یعنی وحشت‌ها در جنگل‌های اولیه پنهان بودند، نه حوری ها.
ترس در آنجا و در آن زمان زندگی می‌کرده که برای فرار از اون انسان سراغ جادو و قربانی انسان و حیوانی میرفته. امید اصلی بشر برای فرار از خشم خدایانی که آن زمان بهشون باور داشتند، در یک مراسم جادویی بود، بی‌معنی اما قدرتمند، یا در پیشکش هایی که با هزینه درد و غم انجام می‌شد.

اسطوره شناسی یونان


حالا این تصویر تاریکی که گفته شد از داستان‌های اسطوره یونان که پر است از حوری، یک دنیا فاصله دارد. متون یونانی‌ قدیمی به ما برای شناخت نحوه نگاه انسان اولیه به محیط اطرافش کمک چندانی نمی‌کنند. البته که یونانی‌ها هم طبیعتا ریشه‌های خود را در همان تفکرات اولیه داشتند. و البته که آن‌ها هم زندگی وحشی، زشت و وحشتناکی داشتند. اما آنچه که اساطیر آنها نشان می‌دهند این است که چقدر از گذشته‌ی کثیف و خشونت پیشین فاصله گرفته اند. و تنها چند ردی از آن زمان در داستان‌ها پیدا می‌شود.
ما نمی‌دانیم داستان‌هایی که ما اکنون از یونانیان باستان می شنویم در چه زمانی برای اولین بار به شکل فعلی خود گفته شدند؛ اما هر زمان که باشد، از زندگی اولیه بسیار دور شده است.

اسطوره یونان انطور که آن‌ها را داریم، ابداع شاعران بزرگ هستند. اولین سند نوشتاری یونان، ایلیاد است که اسطوره‌شناسی یونان هم از اون شروع می‌شود، که گفته می‌شود که از هزار سال قبل از مسیح تجاوز نمیکند. ایلیاد، قدیمی‌ترین ادبیات یونانی است؛ که به زبان غنی، پردرد اما زیبا نوشته شده که باید دوره‌ها از زمانی که مردم در تلاش برای بیان خود با وضوح و زیبایی بودند گذاشته باشد، و این یک اثبات بزرگی است که تمدن در آن زمان وجود داشته است. داستان‌های اسطوره‌ای یونانی همانطور که گفته شد هیچ نوری بر روی آنچه انسان‌های اولیه بودند نمی‌اندازند. اما نور فراوانی بر آنچه که یونانیان اولیه بودند می‌اندازند – و این موضوع بسیار برای ما که از نسل های بعدی هستیم، از لحاظ فکری، هنری و سیاسی مهم هستند. هیچ چیزی که درباره آن‌ها می‌آموزیم با خود ما غریبه نیست.

معجزه اساطیر یونان

مردم اغلب از “معجزه یونانی” حرف می‌زنند. آنچه که این عبارت معجزه سعی دارد بیان کند، تولد جدید جهان با بیدار شدن یونان است. “چیزهای قدیمی گذشته شده‌اند؛ نگاه کنید، همه چیزها تازه شده‌اند.” چیزی شبیه به این در یونان رخ داد. چرا این اتفاق افتاد، یا در چه زمانی، ما هیچ ایده‌ای نداریم. تنها چیزی که می‌دانیم این است که در شاعران اولیه یونان، یک دیدگاه جدید طلوع کرد، که هیچگاه در جهان قبل از آن‌ها در تخیل هم نگنجیده، اما هرگز جهان را پس از آن ترک نکرد.
حالا این معجزه چیست؟ این رویداد بزرگ این است که با ظهور یونان، انسان مرکز جهان و مهم‌ترین چیز در آن شد. این یک انقلاب در تفکر بود. تا به حال، انسان‌ها کم اهمیت بودند. در یونان، انسان برای اولین بار متوجه شد که انسانیت چیست.

خدایان انسان گونه


یونانیان خدایان خود را به شکل خود ساختند. این موضوع پیش از این به ذهن انسان نرفته بود. تا آن زمان، خدایان هیچ شباهتی با واقعیت نداشتند. آن‌ها شبیه هیچ موجود زنده‌ای نبودند. در مصر، یک هیکل غول پیکر، بی‌حرکت، بدون اینکه بتوان حرکت کردن را برای او تصور کرد، همانند ستون‌های غول‌پیکر معبد، نمایشی از شکل انسانی بود که عمداً غیرانسانی شده. یا یک شخصیت سخت، زنی با سر گربه که بی‌انعطافی بی‌انسان را نشان می‌دهد. یا یک اسفینکس عجیب، خالی از هر چیز زنده است. در بین النهرین، تصویر‌های سه‌بعدی از اشکال وحشی متفاوت از هر موجودی وحشی که تا کنون شناخته شده ایجاد شده بود. انسان‌ها با سر پرندگان و شیرها با سر گاوها و هر دو با بال‌های عقاب. اینها کار هنرمندانی بود که قصد داشتند چیزی را تولید کنند که تاکنون به جز در ذهن خودشان دیده نشده بود، و این موضوع به نقطه‌ی اوج غیر واقعیت می‌رسید.
این‌ها و مشابه آن‌ها، آن چیزی بود که مردم پیش از یونانی‌ها عبادت می‌کردند. کافی است کنار آنها تصویر یونانی از خدا را قرار دهید، طبیعی و معمولی با تمام زیبایی‌هایش ؛ تا درک کنید که چه ایده‌ای جدید به دنیا آمده است. با ظهور آن، جهان منطقی شد. سن پاول گفت: ” نادیدنی باید توسط دیدنی فهمیده شود.” این ایده‌ای یهودی نبود، بلکه یونانی بود. تنها در یونان در جهان باستان، مردم با آنچه دیدنی ست مشغول بودند؛ آن‌ها رضایت خود را در آنچه در واقع در دنیای اطرافشان بود پیدا می‌کردند. مجسمه‌ساز، ورزشکاران را در میدان مسابقات مشاهده می‌کرد و احساس می‌کرد که هیچ چیزی به اندازه بدن‌های جوان و قوی آن‌ها زیبا نیست. بنابراین مجسمه‌ی خود از آپولو را به شکل یک مرد ساخت. و داستان‌سرایی دیگر هرمس را بین مردمی که در خیابان‌ها می‌گذشت، پیدا کرد. او خدا را “مانند مردی جوان در آن سن و سالی که جوانیش زیباترین است” دید، همانطور که هومر می‌گوید.

چرا انسان شکوه خدایان را نمایندگی کرد؟

هنرمندان و شاعران یونانی متوجه شدند که چقدر یک انسان می‌تواند شکوهمند باشد. و انسان، تحقق جستجویشان برای زیبایی بود. آن‌ها هیچ علاقه ای به ایجاد یک هیبت خیالی نداشتند. تمام هنر و تمام اندیشه‌ی یونان متمرکز بر انسان بود.
طبیعتا بهشت خدایان هم به یک مکانی آشنا و دلپذیر تبدیل شدند. جایی که یونانی‌ها در آن احساس خانه‌ بودن می‌کردند. آن‌ها دقیقاً می‌دانستند که موجودات الهی چه کارهایی در بهشت انجام می‌دهند، چه چیزهایی می‌خورند و می‌نوشند و چگونه وقت خود را می‌گذرانند. البته که باید از آن‌ها بترسند؛ چرا که آن‌ها بسیار قدرتمند بودند و وقتی خشمگین می‌شدند بسیار خطرناک. اما با احتیاط مناسب، یک انسان می‌توانست به طور کاملاً منصفانه با آن‌ها احساس راحتی کند. او حتی کاملاً آزاد بود که به آن‌ها بخندد. زئوس که سعی در پنهان کردن امور عاشقانه‌اش از همسرش داشت و همیشه فاش می‌شد، شخصیتی سرگرم‌کننده بود.
یونانی‌ها لذت می‌بردند و از او خیلی بیشتر خوششان می‌آمد. هرا شخصیت اصلی این کمدی بود، یک همسر حسود تیپپیکال، که حرکت‌ها و تریک های ماهرانه‌اش برای ناراحت کردن همسرش و تنبیه رقیبش، جدا از اینکه یونانی‌ها را ناراحت کند، آن‌ها را سرگرم میکرد. چنین داستان‌هایی برای ایجاد احساس دوستانه مناسب بود. خنده در حضور یک اسفینکس مصری یا یک حیوان پرنده آشوری غیرقابل تصور بود؛ اما در اولمپ یعنی جایی که خدایان یونان در آن میزیستند کاملاً طبیعی بود، و این خدایان را قابل معاشرت کرد.

خدایگان زمینی

در زمین نیز، حوریان و الاهگان به طرز انسان گونه ای بسیار جذاب بودند. آن‌ها به شکل جوانان و دختران زیبا، در جنگل‌ها، رودخانه‌ها و دریا زندگی می کردند، در هماهنگی با زمین زیبا و آب‌های روشن. این معجزه‌ی اسطوره‌شناسی یونانی است – در یک دنیای انسانی شده، انسان ها از ترس یک خدای غایب قدرتمند رها شدند. اعمالی ترسناک که در جای‌های دیگر عبادت محسوب می‌شدند، و ارواحی ترسناک که زمین، هوا و دریا را پر کرده بودند، از یونان بیرون رانده شدند.
ممکن است عجیب به نظر برسد که بگوییم انسانهایی که اسطوره‌ها را ساخته‌اند، نسبت به مسایل غیرمنطقی بی‌میل بودند و علاقه‌ به حقایق داشتند؛ اما این درست است، البته بدون توجه به اینکه برخی از داستان‌ها چقدر بی‌سر و ته هستند. هر کسی که آن‌ها را با دقت بخواند، متوجه می‌شود که حتی بی‌معنی‌ترین اتفاقات هم در یک دنیای اصولاً منطقی و مساله‌مند رخ می‌دهند.
برای مثال هرکول، که زندگیش یک مبارزه طولانی با هیولاهای نا‌معقول بود، خانه‌اش در شهر تبای بود که شهری است از شهر های یونان مرکزی. مکان دقیقی که آفرودیت از کف بوجود آمد، می‌توانست توسط هر گردشگر باستانی دیده شود. اسب بالدار پگاسوس، پس از پرواز در آسمان در تمام طول روز، هر شب به یک انبار راحت در کورینت می‌رفت.
یک محل آشنا ؛ رنگ واقعیت را به همه موجودات اسطوره‌ای می‌پاشید. اگر این ترکیب کودکانه به نظر می‌رسد، به این فکر کنید که چقدر پس‌زمینه ا‌ی محکم نسبت به جن و شیطان است. جن و شیطانی که از ناکجا ظاهر می‌شود زمانی که علاءالدین چراغ را میمالد و پس از انجام کار خود به همان ناکجا باز می‌گردد.

اساطیر منطقی

ترسناک غیرمنطقی در اسطوره‌شناسی کلاسیک یونان جایی ندارد. جادو، که در دنیای قبل و بعد از یونان، بسیار قدرتمند بود، تقریباً ناچیز است. تنها دو زن با قدرت‌های ماوراءالطبیعه وحشتناک وجود دارند. جادوگران دیوانه و ساحران پیر که تا سال‌های اخیر در اروپا و آمریکا وجود داشتند، در داستان‌های یونان هیچ نقشی ندارند. سیرسه و مدئا تنها جادوگران هستند که حتی جوان و بسیار زیبا هستند – خواستنی نه وحشتناک.
اخترشناسی، که از دوران باستان بابل تا امروز پابرجا بوده است، کاملاً از یونان کلاسیک غایب است. درباره ستارگان بسیاری داستان وجود دارد، اما آنها هیچ اثری بر زندگی انسانها ندارند. اخترشناسی آن چیزی است که ذهن یونانیان از ستارگان در نهایت دریافت کرده‌اند.
هیچ داستانی از کشیش ها یا روحانیون جادویی که بسیار ترسناکند زیرا راه‌هایی برای غلبه بر خدایان یا دور کردن آن‌ها می‌شناسند، وجود ندارد. اساسا کشیش به ندرت دیده می‌شود و هیچ‌وقت اهمیت ندارد. در اودیسه زمانی که یک کشیش و یک شاعر در مقابل او به زانو در می‌آیند و از او می‌خواهند که زنده بمانند، قهرمان، کشیش را بدون اندیشه می‌کشد، اما شاعر را نجات می‌دهد.
همچنین ارواح که نقش بزرگ و وحشتناکی را در سایر سرزمین‌ها ایفا کرده‌اند، هرگز در هیچ داستان یونانی روی زمین ظاهر نمی‌شوند. یونانیان از مردگان نمی هراسند – اودیسه آن‌ها را اینگونه خطاب می‌کند.”مردگان درمانده”.

اساطیر یونان بازی را عوض کرد

دنیای اسطوره‌های یونانی مکانی از ترس برای روح انسان نبود. درست است که خدایان قابل فهم نبودند زیرا هیچ‌کس نمی‌توانست پیش‌بینی کند که زئوس چه زمانی رعد و برق را میزند؛ با این حال، تمام این مجموعه ایزدان و ایزدبانوان، به جز تعداد بسیار کم با زیبایی فریبنده انسانی بودند و هیچ چیز انسانی واقعاً ترسناک نیست. اسطوره‌نگاران یونانی اولیه دنیایی پر از ترس را به دنیایی پر از زیبایی تبدیل کردند.
این تصویر روشن دارای نقاط تاریک است چرا که این معجزه و تغییر به آرامی رخ داد و هرگز کاملاً تکمیل نشد. خدایان انسان‌مانند برای مدت زمانی طولانی به‌درستی بهبود چندانی برای پرستندگانشان نداشتند. آن‌ها به شدت دوست‌داشتنی‌تر و قدرتمندتر بودند، و بدون شک ابدی بودند؛ اما اغلب به شیوه‌ای عمل می‌کردند که هیچ مرد یا زن شایسته‌ای انجام نمی‌داد. در ایلیاد، هکتور از همه موجودات الهی بسیار اشرافی‌تر است و آندروما بر آتنا یا آفرودیت ترجیح داده می‌شود. هرا از ابتدا تا انتها خدایی در سطح بسیار پایین از انسانیت بود. تقریباً همه الاهگان ممکن بودند ظالمانه یا اهانت‌آمیز عمل کنند – یک حس محدود از درست و نادرست در بهشت هومر حاکم بود، و برای مدت زمانی طولانی بعد از آن نیز همینگونه بود.

خدایان حیوانی

نقاط تاریک دیگر هم وجود دارند. اثراتی از زمانی وجود داشته که خدایان حیوانی وجود داشته اند. ساتیرها انسان-بز هستند و سنتورها نیمه انسان، نیمه اسب. هرا اغلب به عنوان «صورت گاو» خوانده می‌شود، به نظر می‌رسد که این صفت به نحوی به او چسبیده است از زمانی که او از گاو خدا به ملکه انسانی بدل شد. همچنین داستان‌هایی هم وجود دارند که به روشنی به زمانی اشاره می‌کنند که قربانی انسانی انجام می‌شد. اما چیز شگفت‌انگیز این نیست که بخش‌هایی از باور وحشی در هر جایی باقی مانده است. چیز عجیب این است که آنها چندان زیاد نیستند. البته هیولاهای افسانه‌ای در هر شکلی حاضرند، گورگون‌ها و هیدراها و کیمراهای وحشتناک، اما آنها فقط برای اعطای میزان افتخار به قهرمان وجود دارند.”
در یک جهان بدون افسانه‌، یک قهرمان چه کار می‌تواند انجام دهد؟ آن موجودات همیشه توسط آن قهرمان شکست داده می‌شوند. بزرگترین قهرمان افسانه‌ای، هرکول، ممکن است نمادی از خود یونان باشد. او با هیولاها مبارزه کرد و زمین را از آن‌ها آزاد کرد، همانطور که یونان زمین را از ایده وحشتناک امپراتور غیر ‌انسانی آزاد کرد.
در ادامه به توضیح معنای اسطوره و ارتباطش با دین پرداخته خواهد شد.

اسطوره، دین نیست


افسانه‌های یونان بیشتر از داستان‌های درباره خدایان و الهه‌ها تشکیل شده است، اما نباید آن را به عنوان نوعی انجیل یونانی خواند، یعنی کتابی از دین یونانی. براساس ایده‌ی مدرن‌تر، یک اسطوره واقعی هیچ ارتباطی با دین ندارد. اسطوره توضیحی است درباره چیزها در طبیعت؛ مانند اینکه چگونه هر چیزی در جهان به وجود آمد مثل انسان‌ها، حیوانات، درخت یا گل، خورشید، ماه، ستارگان، طوفان‌ها، زلزله‌ها، هر آن چیزی که هست و هر آن چیزی که رخ می‌دهد.
پس مطابق با اساطیر یونان صدا و رعد و برق زمانی رخ میدهند که زئوس نیزه خود را پرتاب می‌کند. وقوع آتشفشان به دلیل این است که یک موجود وحشتناک در کوه زندانی شده و سعی می‌کند آزاد شود.
در حقیقت اساطیر علم زودرس هستند، نتیجه‌ی تلاش‌های اولیه مردان برای توضیح آنچه که در اطرافشان می‌دیدند. اما بسیاری از افسانه‌های معروف که هیچ توضیحی ندارند نیز در این میان وجود دارند. این داستان‌ها سرگرمی خالص هستند، چیزی که مردم برای یکدیگر در یک شب زمستانی طولانی تعریف میکنند. داستان پیگمالیون و گالاته آ یا در جستجوی پشم زرین و اورفئوس و اوریدیس مثالهایی از این افسانه هاست. این داستانها ارتباط قابل تصوری با هیچ رویدادی در طبیعت ندارند.

اسطوره شناسی به مثابه ادبیات اولیه!


این واقعیت اکنون به طور کلی قبول شده است؛ و ما نیازی به تلاش برای یافتن مضامین اسطوره ای در داستان هر قهرمان افسانه‌ای نداریم. پس این داستان‌ها ادبیات اولیه هستند همانند علم اولیه.
اما ردپای دین نیز در اساطیر وجود داره. با اینکه در پس زمینه این تعالیم دینی وجود داره اما واضح و قابل دیدن است. از هومر تا افسانه‌نویسان و حتی بعد از آن، درک عمیق از چیزی که انسان‌ها نیاز دارند و چیزی که باید در خدایانشان وجود داشته باشند، بیشتر می‌شود. به نظر می‌رسد زئوس صاعقه زن، پیشتر خدای باران بوده است. این خدای باران بر خورشید برتری داشت، زیرا یونان بیشتر از آفتاب به باران نیاز داشت و خدای خدایان کسی بود که می‌توانست آب ارزشمند را به پرستندگانش بدهد.
اما زئوسی که هومر از آن حرف میزند یک واقعیت طبیعی نیست. او یک شخص است که در جهان زندگی می‌کند . جهانی که تمدن وارد آن شده است، و البته او یک معیار حق و باطل دارد. بدون شک، این معیار خیلی دور از دسترس و بلند والا نیست، و به ظاهر برای دیگران قابل اعمال است. او انسانهایی را کیفر می‌دهد که دروغ بگویند و سوگند خود را بشکنند؛ او از هر گونه بدرفتاری با مردگان ناراحت می‌شود؛ او همچنین کمک به اطرافیان خود را پیشه می‌کند و به پریام پیر کمک می‌کند وقتی به عنوان یک گدا به پیش آشیل میرود. در اودیسه، او به سطحی بالاتر رسیده است. آنجا، چوپان خوک‌ها می‌گوید که نیازمندان و غریبه‌ها مورد عنایت زئوس هستند و کسی که به آنها کمک نمی‌کند، علیه خود زئوس گناه می‌کند. هسیود، کمی بعد از اودیسه، درباره مردی که به گدا و غریبه بدی کرد یا به کودکان یتیم ظلم کرد، می‌گوید: “زئوس از دست آن فرد عصبانی است.”

زئوس کیست؟

سپس عدالت همراه زئوس شد. این یک ایده‌ی جدید بود. در ایلیاد رؤسای دزدان عدالت نمی‌خواهند. آنها می‌خواستند هر چه میخواهند را بگیرند، زیرا قوی بودند و خدایی را می‌خواستند که در کنار قدرتمندان باشد. اما هسیود، که خودش یک کشاورز در جهان انسان های فقیر بود، می‌دانست که فقیران باید خدایی عادل داشته باشند. او نوشت: “ماهیان و حیوانات و پرندگان هوایی یکدیگر را می‌خورند. اما به انسان، زئوس عدالت را داده است. در کنار صندلی سلطنت زئوس عدالت می نشیند.” این مقاطع نشان می‌دهند که نیازهای بزرگ و تلخ ناتوانان به سوی آسمان می‌رسیدند و خدای قوی را به محافظ بیچارگان تبدیل می‌کردند.
پس، در پشت داستان‌های زئوس عاشق، زئوس ترسو و زئوس مسخره، می‌توانیم یک زئوس دیگر را کشف کنیم که در حال ظهور است در هنگامی که مردم آرام آرام بیشتر متوجه می شوند که زندگی از آنها چه می خواهد و چه چیزهایی در خدایی که عبادت می‌کنند، باید طلب کنند. به تدریج این زئوس جایگزین دیگر زئوس ها شد، تا آخر او کل صحنه را به خود اختصاص داد. تا جایی که دیو کریسوستوم در قرن دوم میلادی نوشت: “زئوس ما، بخشنده هر هدیه‌ی خوب، پدر و نجات‌دهنده و نگهبان بشریت.” اودیسه از “خدایی که تمام انسان ها آرزوی او را دارند” سخن می‌گوید، و صد سال بعد، ارسطو نوشت: “برتری، که فانیان برای آن بسیار تلاش می‌کردند.”
یونانی‌ها از زمان اولین افسانه‌سازان، درکی از ایزد و برتری او داشتند. اشتیاق آنها برای دیدن ایشان انقدر زیاد بود که هرگز دست از تلاش نکشیدند، تا این که در آخر رعد و برق و صاعقه تبدیل به پدر جهان شد.

برای آشنایی با خدایان و ایزدان در اسطوره یونان به مقاله خدایان یونان در اساطیر مراجعه کنید.

معرفی منابع اسطوره شناسی یونان

اکنون نویسندگان و مراجع اصلی اساطیر یونان توسط خانم ادیت همیلتون معرفی و شناسانده می شوند.
بیشتر کتب درباره‌ی داستان‌های افسانه‌های کلاسیک به طور عمده از آثار شاعر لاتین اوید نشات گرفته، که در دوران حکومت آگوستوس بود. اوید زبده و خبره اسطوره‌هاست. هیچ نویسنده باستانی نمی‌تواند با او در این خصوص مقایسه شود. او تقریباً همه‌ی داستان‌ها را گفت و آنها را به طولانی‌ترین شکل ممکن هم گفت. گاهی داستان‌هایی که از طریق ادبیات و هنر برای ما آشنا هستند، تنها از طریق صفحات او به ما رسیده است. در این کتاب تا جای ممکن از او اجتناب شده. بدون شک او شاعر و داستان‌سرای خوبی بود و قادر بود قدر اسطوره ها را بداند که چه مواد عالی برای او فراهم می‌کنند؛ اما واقعاً دیدگاه او از ذهنیت شاعران و نویسندگان یونان باستان بسیار بیشتر از ذهنیت ما از آنان است.
این اسطوره ها برای او کاملاً بیهوده بودند چرا که مینویسد: “من دروغ های هولناک شاعران باستانی را دوست دارم، چیزهایی که نه تنها الان بلکه در همان زمان نیز به چشم انسان دیده نشده‌اند،.” او در واقع به خواننده‌اش می‌گوید: “نگران این موضوع نباشید. من آنها را برای شما به اندازه‌ی کافی زیبا کرده ام که شما آنها را دوست داشته باشید.” و او این کار را انجام می‌دهد، اغلب به زیبایی بسیار، اما در دست او داستان‌هایی که برای شاعران یونانی اولیه ، یعنی هسیود و پیندار حقیقت واقعی و مقدس بودند، تبدیل به وسایلی برای داستان‌گویی می‌شوند. در صورتی که افسانه‌سرایان یونانی به گونه دیگری به این داستان ها مینگریستند.

معرفی نویسندگان اصلی اسطوره شناسی یونان

فهرست نویسندگان اصلی که از طریق آنها افسانه‌ها به ما رسیده‌اند، طولانی نیست. هومر به طور طبیعی در اول این فهرست قرار دارد. ایلیاد و اودیسه، قدیمی ترین نوشته‌های یونانی هستند که داریم. هیچ راهی برای تاریخ‌گذاری دقیق هر بخش از آنها وجود ندارد. دانشمندان در این زمینه بسیار اختلاف دارند و بدون شک این اختلافات ادامه خواهد داشت. تاریخی که به عنوان یکی از دقیق‌ترین تاریخ‌ها قابل قبول است، سال ۱۰۰۰ پیش از میلاد است .
دومین نویسنده در این فهرست گاهی در قرن نهم قرار داده می‌شود و گاهی در قرن هشتم پیش از میلاد که هسیود نام داره. او یک کشاورز فقیر بود که زندگی‌ سخت و تلخی داشت. تضادی بزرگتر اشعار او، یعنی«کارها و روزها»، که سعی می‌کند به مردم نشان دهد چگونه در این جهان سخت زندگی کنند با اشعار شاهانه ایلیاد و اودیسه نمی‌تواند وجود داشته باشد. اما هسیود حرف های بسیاری درباره خدایان دارد و اثر دومی که عموما به او نسبت داده می‌شود یعنی «تئوگونی»، کاملاً در مورد اسطوره شناسی است. اگر هسیود آن را نوشته باشد، آنگاه یک کشاورز فرومایه، در حالی که در یک مزرعه‌ی دور از شهرها زندگی می‌کند، اولین مردی در یونان بود که تعجب کرد که همه چیز چگونه رخ داده است. هومر هرگز در مورد چیزی تعجب نکرد. تئوگونی گزارشی است از آفرینش جهان و نسل‌های خدایان که برای اسطوره شناسی بسیار مهم است.

سرود های هومری


بعد از آن، «سرودهای هومری» می‌آیند، اشعاری نوشته شده به احترام خدایان. نمی‌توان به طور قطع تاریخشان را مشخص کرد، اما بیشترین دانشمندان آن‌ها را مربوط به انتهای قرن هشتم یا ابتدای قرن هفتم پیش از میلاد می دانند. آخرین آنها که اهمیت دارد شامل سی و سه سرود هستند – مربوط به قرن پنجم یا شاید قرن چهارم پیش از میلاد.
پیندار، بزرگترین شاعر یونان، شروع به سرودن تا انتهای قرن ششم پیش از میلاد کرد. او قصیده های غنایی به افتخار برندگان بازی‌ها در جشنواره‌های ملی بزرگ یونان می‌نوشت و در هر یک از شعرهایش، از اسطوره ها میگفت. پیندار به اندازه هسیود برای اسطوره شناسی مهم است. آیسخلوس یا همان اشیل، قدیمی‌ترین شاعر از سه شاعر تراژیک، و همدوره پیندار بود. دو نفر دیگر، سوفوکلس و اوریپید، کمی جوانتر بودند. اوریپید، جوان‌ترین آنها، در انتهای قرن پنجم پیش از میلاد درگذشت. به جز نمایش “پارسیان اشیل” که در وصف برتری یونانیان بر پارسیان در سالامیس نوشته شده است، همه‌ی نمایش‌ها موضوعات اسطوره‌ای دارند. همراه با هومر، آنها مهم‌ترین منبع برای دانش ما از اسطوره ها هستند.

آریستوفان


نویسنده کمدی بزرگ یعنی آریستوفان، که در انتهای قرن پنجم و آغاز قرن چهارم پیش از میلاد زندگی می‌کرد، اغلب به اسطوره ها اشاره می‌کند، همچنین دو نویسنده بزرگ یعنی هرودوت، اولین تاریخ‌نگار اروپا که همدوره اوریپید بود و افلاطون، فیلسوفی که کمتر از یک نسل بعد زندگی می‌کرد نیز در خصوص اساطیر صحبت کرده انند. شاعران اسکندریه، در حدود ۲۵۰ قبل از میلاد زندگی می‌کردند. آنها به این نام معروف شده‌اند زیرا هنگام نوشتن، مرکز ادبیات یونان از این کشور به اسکندریه در مصر منتقل شده بود.
آپولونیوس رودسی (نه تیانایی که حکیم بود) مفصلا در جستجوی پشم زرین را شرح داده‌است و با این داستان، چندین اسطوره دیگر را مطرح کرده‌است. او و سه شاعر اسکندریه ای دیگر، که همچنین در مورد اسطوره نوشته بودند سادگی باور هسیود و پیندار به خدایان را از دست داده و دیگر جدیت شاعران تراژیک را ندارند؛ اما مثل اوید سطحی نیستند.
دو نویسنده دیرهنگام، آپولئوس لاتینی و لوسیان یونانی، هر دو در قرن دوم پس از میلاد نیز سهم مهمی دارند. داستان معروف پسوخه و کوپیدو فقط توسط آپولئوس گفته شده است، که بسیار شبیه به اوید می‌نویسد. لوسیان مانند هیچ کس به جز خودش نمی‌نویسد. او به خدایان طعنه میزد. در زمان او، آنها موضوعی شوخی شده بودند. با این حال، او اطلاعات بسیاری درباره آنها ارائه می‌دهد.

آپولودوروس

آپولودوروس یونانی، بعد از اوید، حجم زیادی از نویسندگی باستانی در مورد اساطیر را دارد، اما برخلاف اوید، بسیار واقع‌گرا و خسته‌کننده است. تاریخ او به طور متفاوت از قرن اول قبل از میلاد تا قرن نهم میلادی تعیین شده است. دانشمند انگلیسی، سر جی. جی. فریزر، معتقده که احتمالاً در قرن اول یا دوم میلادی بوده.

پوسانیاس یونانی، یک مسافر پرشور و نویسنده اولین کتاب راهنما، بسیار درباره رویدادهای اسطوره یونان که در مکان‌هایی که او از آنها بازدید کرده است نوشته. او تا اواخر قرن دوم میلادی زندگی می‌کرد، اما هیچ یک از داستان‌ها را زیر سوال نمی برد و با جدیت درباره آنها می‌نشت.

. از نویسندگان رومی، ویرژیل بسیار برتر است. او نیز مثل اوید به اسطوره ها باور نداشت، اما طبیعت انسان را در آنها پیدا کرد و شخصیت‌های اسطوره ای را زنده کرد به طوری که هیچ کدام از شاعران تراژیک یونانی انجام اینکار را نداده بودند. شاعران دیگر رومی نیز درباره اسطوره ها نوشتند. کاتولوس چند داستان را گفت و هوراس به آنها اغلب اشاره کرد، اما هیچ کدام برای اسطوره شناسی مهم نیستند. کلا برای رومی‌ها، این داستان‌ها بسیار دور و در حد سایه‌ بودند. پس بهترین راهنماها برای دانش از افسانه‌های یونانی، نویسندگان یونانی هستند که به آنچه که می‌نوشتند اعتقاد داشتند.

برای دسترسی به اپیزود های پادکست تحوت به این لینک مراجعه فرمایید.

برای خواندن سایر داستان ها از اساطیر یونان روی این لینک کلیک نمایید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *