در این فصل که به سراغ اسطوره شناسی نورس می رویم، از دو کتاب بهره می بریم. اولین آنها کتاب بسیار معروف اساطیر نورس اثر نیل گیمن ترجمه جناب رحیم قاسمیان هست که تمام کسانی که با اسطوره شناسی نورس آشنا باشند این کتاب رو میشناسن. اما این کتاب کمبود هایی دارد که برای یک روایت جامع از اساطیر نورس کفایت نمیکند. برای همین در کنارش از کتاب اساطیر اسکاندیناوی اثر دکتر آر آی پیج ترجمه جناب عباس مخبر هم بهره بردیم.
معرفی اسطوره شناسی نورس
وقتی میگوییم اسطوره شناسی نورس دقیقا از چه چیزی صحبت میکنیم؟ اساطیر نورس یعنی اسطوره های متعلق به مردمی به نام وایکینگ که طی سه قرن، یعنی از 800 تا 1100 میلادی کشورهای غرب و شرق اسکاندیناوی رو غارت کردند، استعمار و تسخیر کردند ، باهاشون دادو ستد کردند و گاها متمدن نیز کردند. اسکاندیناوی رو که میدونیم کجاست، محدوده ایست در برگیرنده سوئد و نروژ و دانمارک که در معنای گسترش یافته ترش شامل فنلاند و ایسلند هم میشه.
در این دوره در ایران خلافت عباسی آغاز شده بود یعنی از 800 تا 1000 میلادی و اواخر دوره وایکینگ ها مقارن هست با ظهور غزنویان. این مردم وایکینگ بی سواد بودند پس در مورد باور های کافر کیشانه خودشون مطالب اندکی باقی گذاشتند. آنچه که ما از این مردم میدونیم اگر مربوط به همون دوره باشه از بیرون مرزهای اسکاندیناوی بدست اومده. اگر هم مربوط به همان منطقه اسکاندیناوی باشه مربوط به دوره بعد از وایکینگ هاست.
آن مطالبی که از بیرون اسکاندیناوی اومده توسط مسیحیانی نویشته شده که اصلا موافق باورها و عقاید وایکینگ ها نبوده. نوشته های مربوط به اسکاندیناوی نیز که باید قاعدتا از منابع وایکینگ اتخاذ شده باشه ولی تعیین صحت و دقت اون سخته. ههمچنین بیانشان هم از نوشتار متداول اروپایی و مسیحی تاثیر گرفته. پس این مطالب عمدتا توسط افرادی بیرون از وایکینگ بدست آمده که اعتقادی به این نوع تفکر نداشتند.
استقرار مسیحیت در اسکاندیناوی
مسحیت در سرزمین اصلی اسکاندیناوی خیلی دیر مستقر شد یعنی مقارن با اواخر دوره وایکینگ بوده و اینطور هم نبوده که با آمدنش کافرکیشان باور به خدایان رو به طور کامل از دست بدهند بلکه یک نورسمن مقیم ایسلند می توانسته در آن واحد هم معتقد به مسیح باشه هم ثور. این بدین معنی است که اسطوره های مسیحیت به اساطیر نورس اضافه شدند و جای آنها ننشسته اند. مثلا در محوطه کلیسای گوسفورت کامبریا در شمال غربی انگلستان در کنار شمایل صلیب، مجسمه خدایان اسکاندیناوی نیز وجود دارد.
پس اگر بخواهیم مدارک مربوط به دوره وایکینگ ها را برای شناسایی اساطیرشان بررسی کنیم ناچاریم فقط به سراغ کنده کاری ها و بررسی اشیای به جای مانده برویم اما اگر به دنبال مطالعه روایات اساطیر اسکاندیناوی باشیم براید سرغ متون قرون وسطا را بگیریم.
منابع قرون وسطی از اسطوره شناسی نورس
منابع اصلی قرون وسطایی تنها سه تا هستند. اولی ادای شاعرانه است. مجموعه ای از اشعار کوتاه و متوسط که پیوندی سست با هم دارند.
متن اصلی مربوط این ادا یک دستنوشته به نام دستنوشته سلطنتی ست که در 1300 میلادی یعنی 300 سال بعد از پذیرفته شده مسیحیت بر روی پوست گاو نوشته شده. این مجموعه برای سالهای سال در کتابخانه سلطنتی کپنهاگ نگهداری میشده برای همین به آن دستنوشته سلطنتی گویند. این مموعه شامل 29 شعر است که 11 تای آنها مضامین اسطوره شناختی دارد و 18 شعر دیگر مربوط به قهرمانان مرد و زن ژرمن باستان است. میدانیم که این اشعار دقیقا چه زمانی روی پوست نوشته شده اند ولی اصلا نمیدانیم اولین بار کی سروده شده اند.
شاید برخی از آنها متعلق به دوره اول وایکینگ باشند و برخی دیگر درزمان حرکت اسکاندیناوی به اروپای قرون وسطا. اشعار این مجموعه تنوع وزنی اندکی داشته و مسمط هستند. 11 شعر اسطوره شناختی از منظر محتوا و نحوه برخورد خیلی با هم متفاوتند. برخی روایت گر هستند ولی برخی دیگر پرسش و پاسخی هستند و از خلال گفتگو ها اطلاعات اسطوره شناخطی خود را ارائه میدهند.
اما همه این اشعار شامل رمز ها و کنایه هایی هستند که خواننده برای درکشان نیاز به آگاهی قبلی دارد. مثلا ریشخندی که یکی از اشعار نسبت به ثور دارد زمانی که قرار است برای انام ماموریتی لباس زنانه بپوشد را فقط در حالی می توان درک کرد که بدانیم زن صفتی مردان نزد وایکینگ ها چقدر نفرت انگیز بوده و این موضوع به ثور که تماما برخوردار از صفات مردانه بوده و چهره ای خشمگین داشته نسبت داده شده.
شاعران اسطوره شناسی نورس چه کسانی بودند؟
حال این سوال نیز پیش می آید که شاعر آن چه کسی بوده که خداوند ثور را اینگونه استهزا میکند. آیا او یک باورمند به دین کافرکیش وایکینگ ها بوده یا این اشعار تراوشات ذهن یک مسیحی است که این خدایان را خوار می شمرده است؟ اگر حالت دوم درست باشد آیا این قصه ساختگی است یا برگرفته شده از قصه ای اصیل از اساطیر اسکاندیناوی است؟ این بحث تا به امروز همچنان باز است.
یا مثلا شعری وجود دارد به نام هاوامال یا سرود عالی جناب که از چند رشته مسمط منفرد تشکیل شده که ذیل یک عنوان قرار دارند. برخی میگویند این عالی جناب همان اودین است و این سروده ها صحبت های او هستند. اغلب پژوهشگران پذیرفته اند که هاوامال حقیقتا تصویر دنیا از دید وایکینگ ها را شان می دهد. بیشتر این اشعار رهنمود هایی می دهند. مثلا در بخش نخستش از دوستی و تعهدات آن و مزایایش صحبت میکند یا یا از وظایلف مهمان نوازی و یا اهمیت دور اندیشی و حتی درباره فقر و مشکلاتی که به همراه دارد میگوید. سپس پس از چند رشته مسمط خردمندانه یک سری طلسم و اعمال جادویی معرفی میکند.
درک فضای اساطیری از اشعار
قطعا مردم آن زمان بستر و فضای حاکم بر این قطعه را درک میکردند اما برای ما درک آن بسیار دشوار است چرا که جزییاتی باید وجود داشته باشند که ما را برای فهم این شعر کوتاه کمک کنند و باید به دنبال این جزییات بگردیم. مثلا میدانبم در معبد بزرگ اوپسالا در سوئد انسان ها و حیوانات بر درختان بیشه مقدس آویزان می شدند تا برای خدایان قربانی شوند.
همچنین می دانیم که لقب اودین خدای به دار آویخته شدگان بوده و نیزه سلاح ویژه اش. و اینکه این خدای بزرگ بر حروف رونی معرفت داشته و این حروف قدرت ماورایی به فرد میداده. ولی هیچ داستانی وجود ندارد که این قطعه شعر را منتسب به اودین بداند. آیا این جملات از زبان اودین گفته شده؟ قضیه زمانی پیچیده تر می شود که آن را با داستان حضرت مسیح مقایسه کنیم. مسیح نیز از صلیب آویزان شد در حالی که نیزه ای پهلویش را مجروح کرده بود. همچنین از تشنگی رنج می برد و در نهایت با قربانی شدنش کمال خداوندی را کسب کرد. آیا می توان گفت یکی از این روایتها دیگری را اشغال کرده است؟
ادای منثور اسطوره شناسی نورس
دومین منبع متنی ادای منثور است. یک کشاورز ایسلندی ثروتمند، یک نجیب زاده و یک رهبر محلی که از ادبیات و تاریخ قدیم کشورش بسیار میدانست به نام اسنوری استورن، در سال 1220 این اثر را می نویسد تا راهنمای اسطوره شناختی برای شاعران وان باشد. این کتاب شامل 4 بخش است. بخش اول پیشگفتار است که گیلفا گینینگ یا گیلفی فریب خورده نام دارد. بخش دوم بیان شاعرانه یا اسکاندرکاپارمال است،
بخش سوم فهرست اوزان اشعار یا هتتاتال بوده و در نهایت بخش چهارم مجموعه ای از تعاریف همراه با توصیه های فنی و مثال هایی از اشکال شعر مسمط می باشد که شاعران اولیه دربار اسکاندیناوی بکار می بردند و با موضوع مورد اهمیت ما کمترین ارتباط را دارد. بر خلاف اسه بخش نخست، این بخش چهارم در حقیقت راهنمایی برای شاعران وان است تا بیان شاعرانه را بیاموزند و دانش کافی بدست آورند تا از تلمیحات شعری به درستی استفاده کنند. مثلا اگر میخواستند از طلا در شعرشان بگویند به ای کلمه طلا عبارت آسیاب قرودی را بکار گیرند. برای این کار باید فرودی شاه اسطوره ای دانمارک را بشناسند و داستان او را بدانند.
اینکه فرودی آسیابی داشت که هرچه صاحبش نیت می کرد را آسیاب شده تحویل میداد. پس فرودی اراده کرد که طلا داشته باشد و بنابراین دو برده خود به نام های فنیا و منیا را واداشت تا شبانه روز کار کنند و برایش ثروت آسیاب کنند. همچنین از عبارت بذر کراکی نیز میتوانند برای همان طلا بهره ببرند که اشاره دارد به شاه دیگر دانمارک رولف کراکی. این شاه زمانی که دشمنی تعقیبش میکرد مانند یک برزگر طلاهایی که تاراج کرده بود را مثل بذر روی زمین میپاشید. و می ریخت.
فهم بیشتر کراکی
حال میخواهیم ببینیم کراکی اطلاعات خود را از کجا آورده. می دانیم که برخی از مطالبش از ادای شاعرانه اخذ شده چرا که میبینیم گاهی اوقات قطعاتی از آن را نقل میکند. اما همچنین اسنوری این نکته را نیز روشن می کند که دسترسی به اشعاری دارد که مستقیما باقی نمانده اند. در مواردی نیز نمی دانیم از کجا داستانهایش را آورده ولی میتوان لفهمید که دسترسی به منابع کاملی داشته که شاید افسانه های قومی بوده باشد.
سومین منبع ما اشعار اسکالدی است که سروده شاعران درباری می باشد. ادای شاعرانه بی نام است اما اشعار اسکالدی به شاعران صاحب نام منتسب هستند. سرودن اشعار اسکالدی احتمالا از قرن 9 شروع شده و در دورا وایکینگ و تا قرون وسطا نیز ادامه یافته. البته بهره گیری از این اشعار مخاطره آمیز است زیرا میدانیم این اشعار تا زمانی که مسیحیت و خط رومی گسترش نیافته بود به صورت شفاهی و سینه به سینه نقل شده است. اغلب اشکار اسکالدی الگوی زبانی پیچیده و واژگانی نامانوس دارند و از کنایه های دشواری بهره میبرند. مثلا به این قطعه شعر که به افتخار هاکون ارل یا رهبر بزرگ یکی از مناطق نروژ نوشته شده توجه کنید : ص 35
در قسمت موج کف آلودی که در استخوان خلیج تنگ سکونت دارد دوز و کلک استعاری زیادی نهفته است. اهالی استخوان خلیج کوتوله ها هستندچرا که آنها در پرتگاه ها و صخره های سنگی بزرگ زندگی میکردند و موج کف آلود آنها همان مشروبشان است که مفهومی کنایه از شعر دارد. خون کواسیر نیز به نوعی مشروب اشاره دارد که منبع الهام شاعرانه است. پس معنای کل گفته این شعر این است : لطفا ساکت باش و زمانی که من میخوانم گوش کن.
دیگر منابع در اسطوره شناسی نورس
پس باید از این مضامین اساطیری آشنا بود تا معنی این اشعار را دریافت. اما همه اشعار اسکالدی نیز تا این حد دشوار نیستند.
در کنار این سه منبع اصلی منابع دیگری نیز هستند که اطلاعات اندکی به ما می دهند. مثلا اسنوری کتاب دیگری به نام هایمس کرینگلا دارد که به معنی حلقه جهان است. این کتاب حاوی زندگی نامه شاهان نروژ از نخستین شاه موسوم به هرالد ملفب به زیبا موی در قرن 9 است. کتابی دیگر نیز با نام ینگلین گاساگا وود دارد که حوادث قبل از هرالد را توضیح میدهد و در آن قصص شاهان افسانه ای و بعضی خدایان نقل شده.
شخص دیگری نیز در قرن 13 میلادی به نام ساکسوگرماتیکوس تاریخ دانمارک را نوشته و بنای کار خود را بر انبوهی از قصص اسطوره ای گذاشته که برخی از آنها با مطاالب اسنوری مطابقت ندارد. از ترکیب این منابع است که گفته می شود بعید است بتوان گزارش منسجمی از اساطیر اسکاندیناوی ارائه داد. همچنین ارتباط اساطیر با باور های اسکاندیناوی نیز روشن نیست.
حالا که توضیحات مربوط به منابع اسطوره شناسی نورس ارائه شد دعوتتون میکنم به شنیدن اپیزود ها.
برای دسترسی به اپیزود های پادکست تحوت به این لینک مراجعه فرمایید.
برای خواندن سایر داستان ها از اساطیر یونان روی این لینک کلیک نمایید.
دیدگاهتان را بنویسید